طوفان صحرا؛ روابط عربستان سعودی و آمریکا؛ قسمت سوم
طی ماههای گذشته، کاملا پیداست که رهبری عربستان سیاست «سکوت محتاطانه» را کنار گذاشته و بنا گذاشته این بار از طریق اظهار نظرهای عمومی امیرزادههای متنفذی که عضو حلقۀ بستۀ خاندان پادشاهی هستند، ناخشنودیاش را از رویکردهای دولت اوباما ابراز دارد. همین طور از طریق موضعگیریهای گاه آسیبزنندهای که تنها راه قانع کردن واشنگتن به تغییری است که ـ به تعبیر سایمون هندرسون، نویسندۀ کتاب «بعد از ملک عبدالله، جانشینی در عربستان سعودی» ـ طبق دیدگاه امیران سعودی «مسیری اشتباه» است.
اولین نشانههای رویکرد جدید سعودیها وقتی آشکار شد که وزیر خارجۀ عربستان، سعود الفیصل از ایراد سخنرانیاش در اجلاس عمومی سازمان ملل در اکتبر گذشته صرف نظر کرد و بعد از گذشت حدود دو هفته ریاض روشی دراماتیک و بیسابقه در تاریخ بینالمللی سازمان ملل در پیش گرفت و کرسی غیردائمش در شورای امنیت را رد کرد (18 اکتبر)، طوری که این موضع عربستان دوایر دیپلماتیک حاضر در نیویورک را غافلگیر کرد. چون همه میدانستند مسئولان عربستانی طی سه سال گذشته چه قدر برای کسب خواستهشان که کسب کرسی غیردائم شورای امنیت بود اصرار ورزیدند و فشار مضاعف وارد کردند. آن قدر که حتی یک گروه دوازده نفره از دیپلماتهای عربستانی دورۀ آمادگی ویژهای را برای انجام این مأموریت به مدت یک سال در دانشگاه کلمبیا گذراندند.
سه روز بعد از اعلام رد کرسی عضویت غیردائم شورای امنیت از سوی عربستان، روزنامۀ «والاستریت ژورنال» و خبرگزاری «رویترز» سخنی را به نقل از دیپلماتهای اروپایی منتشر کردند که: رئیس دستگاه اطلاعاتی سعودی، امیر بندر بن سلطان به آنها ابلاغ کرده ریاض در صدد ایجاد «تغییری بزرگ» در روابطش با واشنگتن در اعتراض به عدم تحرک فعال امریکا در قبال بحران سوریه است. طبق آنچه والاستریت ژورنال از قول امیر بندر آورده بود او قصد داشت از شراکت با CIA در آموزش مخالفان سوریه صرف نظر کند و به جای آن با همپیمانان دیگری در پروندۀ سوریه نظیر فرانسه و اردن کار کند. امیر بندر اضافه کرده بود تصمیم عربستان در عدم پذیرش کرسی غیردائم شورای امنیت پیامی خطاب به «آمریکاست، نه سازمان ملل متحد.»
زمان و نحوۀ رساندن پیام بندر بن سلطان به آمریکاییها هم خالی از برخی نشانهها نیست: از جهت زمانی، پیغام اعتراض عربستان در شامگاه دیدار پیشبینیشده میان وزرای خارجۀ دو کشور، جان کری و سعود الفیصل در پاریس (21 اکتبر) ابلاغ شد. اما شیوۀ آن حاکی از رشد روزافزون روابط میان دو کشور عربستان و فرانسه بود، جایی که امیر بندر بن سلطان برای رساندن پیامش برتران بیزانسونو (Bertrand Besancenot) سفیر فرانسه در عربستان را انتخاب کرد. به این ترتیب که از سفیر دعوت کرد تعطیلات آخر هفتهاش را (19-20 اکتبر) در جده بگذراند و او هم به نوبۀ خود موقع برگشتنش به ریاض همکاران اروپاییاش را از ماوقع ملاقاتش با امیر سعودی آگاه کرد. و البته که درز این خبر به خبرگزاری رویترز و روزنامۀ والاستریت ژورنال هم تصادفی نبود.
امیر ترکی فیصل هم به نوبۀ خود از مشارکت در هجوم عربستان به دولت اوباما خودداری نکرد؛ او که سفیر عربستان در واشنگتن بود و قبل از آن هم مدتی طولانی (1979-2001) ریاست سازمان اطلاعاتی عربستان سعودی را به عهده داشت پیامش را از همان داخل خاک آمریکا فرستاد: چه با سخنرانیاش در کنگرۀ سالانۀ تصمیمسازان عربی ـ آمریکایی (22 اکتبر) و چه از طریق حضورش در رسانههای امریکایی و بخصوص مصاحبۀ طولانیاش با واشنگتنپست (4 نوامبر) که در آن سیاستهای اوباما در قبال ایران و سوریه را «اشتباه، تأسفآور و موجب ناامیدی» خواند و گفت که به نظرش تنها راه پیش روی این دولت جبران اشتباهات گذشتهاش است. راهی که آن را برای دولت اوباما چنین تبیین کرد: تلاش برای حل مشکل فلسطین و فشار بر ایرانی که خودش را به عنوان نجاتبخش مردم فلسطین و سوریه معرفی میکند.
این موضعگیریهای آشکار، عمق شکاف میان سعودیها و دولت اوباما را برملا میکند. موضوع تنها اختلاف نظری ساده دربارۀ جزئیات سیاست آمریکا در منطقه نیست، بلکه این طور که پیداست از نظر سعودیها اختلافی اصولی پیرامون کلیات این سیاست وجود دارد. اگر سعود الفیصل، وزیر خارجۀ عربستان قبلا دربارۀ چرخشش نسبت به دولت جورج بوش پسر در سال 2001 این طور تعبیر کرده بود که «تعامل با ایالات متحدۀ آمریکا آدم عاقل را هم دیوانه میکند» امروز و با وجود بحران موجود میان ریاض و واشنگتن در دوران حاکمیت اوباما چه بگوید که اختلاف میان دو کشور به میزان غیر قابل قیاسی از زمان دولت بوش پسر بیشتر شده است؟
نشانهها همه حاکی از آن است که بنیان روابط میان واشنگتن و ریاض دیگر به روابطی مشابه آنچه قبلا بود باز نخواهد گشت. تغییراتی در صحنه روی داده که به برخی از پایههای این روابط آسیب رسانده. چنانکه این روابط بعد از جنگ سرد مثل دوران این جنگ نبود. علاوه بر آن ایالات متحده امروز به عنوان یکی از تولیدکنندگان انرژی دنیا شناخته میشود که این خود باعث میشود تکیهاش به نفت سعودی کم شود و در نتیجه به قول کریستوفر دیویدسون، مؤلف کتاب «بعد از شیوخ: فروپاشی آیندۀ کشورهای حاشیۀ خلیج [فارس]»: «ایالات متحدۀ آمریکا مجبور نیست همان روابطی را که با عربستان سعودی طی دهههای گذشته داشت حفظ کند».
از نشانههایی که باعث نگرانی سعودیها و احتیاط آنان شد اتفاقی بود که هنگام تعیین مجدد اعضای شورای امنیت ملی آمریکا در آغاز دومین دورۀ ریاست جمهوری اوباما روی داد: هیچ شخصیت ردهبالایی برای تعامل با سعودیها انتخاب نشد. همین به خودی خود نشاندهندۀ پایین آمدن جایگاه عربستان در لیست اولویتهای سیاستگذاران خارجی آمریکا و شورای امنیت ملی این کشور در دولت فعلی اوباماست.
از نظر آمریکاییها این رفتار به معنی ناچیز انگاشتن نقش عربستان نیست، بلکه باید آن را جزئی از بازنگری گستردۀ سیاسی آمریکا در سطح جهانی ارزیابی کرد. مشاور امنیت ملی امریکا، سوزان رایس به این رویکرد تصریح کرد و در گفتوگو با روزنامۀ نیویورکتایمز در ماه اکتبر گفت: «کاخ سفید عهدهدار سیاست جدیدی برای جلوگیری از باز شدن پای آمریکا به جنگها[ی دیگری در منطقه] شده است.» و اضافه کرد: «ممکن نیست تمام 24 ساعتمان را در طول هفته صرف تنها یک جا کنیم، حالا این جا هرچقدر میخواهد اهمیت داشته باشد!» به این معنی عربستان هم هموزن دیگر کشورهای منطقه شد، و دیگر از آن «روابط ویژه» که دو طرف در گذشتهها یکسره از آن دم میزدند کاری خبری نیست.
اعتقاد روزافزونی نزد تصمیمسازان آمریکایی وجود دارد و آن اینکه معتقدند اولویتهای آنها با اوبویتهای متناظر نزد سعودیها تفاوت دارد و منافع دو کشور مدتهاست از همنوایی گذشته دور شده است. مثلا اگر آمریکا سر دوراهی تلاش برای منع ایران از دستیابی به سلاح هستهای و نفوذ عربستان در منطقه قرار بگیرد اولویتش بیشک منع ایران از دستیابی به بمب هستهای خواهد بود. از سوی دیگر اغلب مسئولان آمریکایی با «نمونۀ اسلامی»ای که عربستان ارائه میکند و دنبال فراگیر کردن آن از راه توسل به مجموعهای از گروههای اسلامی در بسیاری از کشورهاست راحت کنار نمیآیند. این، جدا از عملگرایی آمریکاییها در استفادۀ ابزاری از تلاش بعضی از این گروهها در مواقعی است که نیازشان اقتضا میکند.
در ازای این انتقادهای خشمآلود عربستان، دولت اوباما تاکنون موضع جنجالیای نگرفته و به جای آن به «دیپلماسی ایجاد آرامش» و مهار خشم سعودیها پرداخته و سعی دارد به آنها بفهماند شکاف فیمابین آنقدرها هم که عربستان فکر میکند گسترده و عمیق نیست، اما همزمان این پیام را هم به آنها گوشزد کند که منافع ایالات متحده در منطقه اولویت اول را دارد.
پایان قسمت سوم