هرج و مرج

وبلاگ شخصی محمدرضا ابوالحسنی

هرج و مرج

وبلاگ شخصی محمدرضا ابوالحسنی

کپی کردن مطالب وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

بایگانی
آخرین نظرات

تراوشات یک ذهن مغشوش

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۴ ب.ظ

باسمه تعالی

 

این روزها «موضع‌گیری» دربارۀ افراد و جریان‌های سیاسی و غیرسیاسی مد شده. از این جهت بی‌مناسبت ندیدم یکی دو چیزی که در این باره می‌دانم را بنویسم. از نکاتی شروع می‌کنم که باید در تحلیل گفتمان مد نظر قرار داد:

مادۀ اساسی مورد استفادۀ هر تحلیل‌گری در تحلیل گفتمان هر فرد، سخنان اوست. تحلیل رفتار هر کس معمولا به درد تحلیل شخصیت او می‌خورد و تحلیل شخصیت غالبا دردی را دوا نمی‌کند. ای بسا که رفتار شخصی ناشایست باشد، اما سخنانش درست و قابل تأمل. هرچند از منظر اخلاقی، درست این است که هر شخص لااقل به گفته‌های خودش عمل کند. اما نمی‌توان امر به معروف اشخاص را به صرف اینکه خودشان عامل به آن نیستند دور انداخت و نادیده گرفت. نکاتی که برای تحلیل گفته‌های یک شخصیت مورد استفاده قرار می‌گیرند اینهاست:

1. دایرۀ واژگان: واژگان مورد استفادۀ هر شخص یکی از مهم‌ترین عوامل قابل استفاده در تحلیل گفتمان اوست. دقت در اینکه شخص چه واژگانی را به کار می‌برد بسیار مهم است، اما مهم‌تر از آن، دقت در واژگانی است که شخص در سخنانش از آنها استفاده «نمی‌کند» یا کمتر استفاده می‌کند. در اینجا اولا شناسایی «واژه‌های مترادف» بسیار مهم است و ثانیا بسامد تکرار آنها در مجموعۀ سخنان شخص اهمیت بسیار دارد. تحلیل‌گر باید در هر جمله، انبوه واژگان مترادفی را که شخص از آنها استفاده نکرده مد نظر داشته باشد تا بتواند تحلیل درستی از سخنان او و در نتیجه منظورش ارائه کند.

به عنوان مثال، این جملۀ رهبری دربارۀ مذاکرات هسته‌ای که: من به این مذاکرات «خوش‌بین نیستم» باید حتما با عبارتی مثل: من به این مذاکرات «بدبینم» مقایسه شود و تفاوت‌های آن در تحلیل مد نظر قرار گیرد. بسیاری از سوء تفاهم‌ها در تحلیل گفتمان از همین جا ناشی می‌شود: عدم دقت در علت بکار نبردن واژه‌های مترادف در گفتمان شخص. در این مورد خاص پر واضح است که «خوش‌بین نبودن» با «بدبینی» تفاوت‌های بسیار دارد. یا وقتی کسی می‌گوید «عالم غربی عالم دینی نیست» لزوما منظورش این نیست که عالم غربی «بی‌دین» یا «ضد دین» است، بلکه ممکن است منظورش این باشد که عالم غربی «غیردینی» است، به این معنی که عنصر دین را در مناسبات مختلف اجتماعی و سیاسی و...‌اش دخالت نمی‌دهد.

2. دقت در شأن نزول و توالی زمانی سخنان و رویدادها: اگر تحلیل‌گر، شأن نزول هر جمله یا رویداد و نیز توالی زمانی آنها را در تحلیل خویش مد نظر قرار ندهد، به احتمال قریب به یقین در تحلیلش خطا خواهد کرد. یکی از فاکتورهای مهم و حیاتی در فرآیند تحلیل، در نظر گرفتن توالی رویدادهاست و بدون آن، تحلیل‌ها غالبا غلط از آب درمی‌آید. تحلیل ما از شخصیت کاندیدایی که یک روز قبل از شمارش آرا می‌گوید «تقلبی در کار نیست و باید به رأی و نظر مردم احترام گذاشت» با همین کاندیدا، زمانی که بعد از انتخابات همین حرف را بزند متفاوت است. دربارۀ رفتارها هم همین قضیه صادق است: اگر دولت بنزین را گران کرد و تحلیل‌گری این اقدام دولت را این طور تحلیل کرد که: خواستند مملکت را به هم بریزند که افتضاح هسته‌ای‌شان را لاپوشانی کنند یا...، بلافاصله باید این احتمال را پیش رو قرار داد که: اگر دولت بنزین را ارزان می‌کرد، آیا مبنای تحلیل این تحلیل‌گر به هم نمی‌ریخت؟ و آیا در آن صورت دولت، دولت خیرخواهی می‌شد؟ روشن است که موضوع دیگری در این میان نقش مهم و اساسی ایفا کرده است: پیش‌داوری، (که موضوع بند بعدی نوشته است) طوری که اگر دولت بنزین را ارزان هم می‌کرد تحلیل‌گر ما به احتمال زیاد، تحلیلی متفاوت و البته باز هم منفی دربارۀ دولت، این بار دربارۀ علل «ارزان کردن بنزین» ارائه می‌کرد.

مثال دیگر: برای تحلیل رفتار آقای روحانی در برخورد با دو جریان باصطلاح اصولگرا و اصلاح‌طلب، باید این امکان را همواره مد نظر قرار داد که: اگر ایشان دو مراسم افطار جداگانه با این دو طیف سیاسی برگزار می‌کرد، تحلیل‌گر منصف ما چه تحلیلی از رفتار ایشان ارائه می‌کرد.

3. عدم پیش‌داوری: تحلیلی که با پیش‌داوری همراه باشد اغلب تحلیل منصفانه‌ای نخواهد بود، مگر آنکه شخص قبلا یک بار از بوتۀ آزمایش تحلیل گفتمان عبور کرده باشد و جهت‌گیری‌های او برای تحلیل‌گر محرز و مشخص شده باشد. در این صورت اخیر، پیش‌داوری نه تنها مخل تحلیل نیست، که نقش بجا، ایجابی و مهمی در تحلیل گفتمان شخص ایفا خواهد کرد. باز به عنوان مثال، تحلیل‌گری که تیم هسته‌ای را خائن، بی‌دین، وطن‌فروش و ترسو می‌پندارد و با این پیش‌داوری به تحلیل رفتار آنها می‌پردازد، تحلیلی کاملا متفاوت از تحلیل‌گر دیگری خواهد داشت که آنها را متدین، شجاع و غیور می‌پندارد.

می‌ماند یک توصیۀ اخلاقی و صریح که البته تاحدی نیت نویسنده را از طرح این بحث لو می‌دهد. ولی عیبی هم ندارد:

در جنگ‌ها، اغلب طرف پیروز قاعدۀ شناخته‌شده‌ای را رعایت می‌کند: این که وقتی دشمنش را محاصره کرد، عمدا راه فراری برایش باقی بگذارد تا مجبورش نکند تا آخرین نفس و آخرین قطرۀ خونش با او بجنگد. سیاسیون ما دیرزمانی است در میدان مبارزۀ سیاسی و فکری و ... این قاعدۀ کارآمد را از یاد برده‌اند (بگذریم از اینکه اغلب با سیاسی‌کاری و نه سیاستمداری و سیاست‌ورزی طرفیم) و فراموش می‌کنند طرف حسابشان لزوما افراد متقی و وارسته و پای نهاده بر تعلقات مادی و دنیوی نیستند (گرچه خوب است که باشند) تا وقتی در محاصره قرار گرفتند به‌راحتی به شکستشان اعتراف کنند و به انبوه طرفدارانشان بگویند: لطفا به خانه‌هایتان برگردید، من قانع شدم که اشتباه کرده‌ام! دنیای سیاست دنیای جذب انبوه آدم‌هایی است که به هزار و یک دلیل معتبر و نامعتبر جذب یک سیاستمدار شده‌اند و بنابراین چون سیاستمدارها هم آدمند و کم و بیش هوای نفس دارند، اگر در محاصره قرار بگیرند، به حکم انسان بودن و وارسته نبودن (که تحصیل این درجه از وارستگی چندان هم آسان نیست) ممکن است برای دفاع از خود آسمان و زمین را به هم بدوزند و مصلحت‌های بسیاری را که در شرایط معمول رعایت می‌کنند نادیده بگیرند. این هنر ماست که طوری رفتار کنیم که همواره راه فراری برای حریف سیاسی خود که هم‌وطن، هم‌کیش و هم‌درد ماست باقی بگذاریم تا بتواند در مواقع لزوم به اشتباهش اعتراف کند و به میدان مبارزۀ سیاسی برگردد. وگرنه روند حلزونی حذف انقلابیون از گردونۀ انقلاب، روز به روز شدیدتر، کین‌توزی‌ها و بی‌خردی‌ها بیشتر و پروسۀ تبدیل کردن دوستان انقلاب به دشمنان آن لحظه به لحظه تندتر خواهد شد. (سعۀ صدر هم چیز خوبی است: نباید که حریف سیاسی را نیست و نابود و خانه‌نشین کرد!)

پ.ن: اینکه گاهی برای از میدان به در کردن حریف سیاسی، به مثال‌های تاریخی متوسل شویم هم خوب است، ولی به شرطی که آن مثال از همه جهت با شرایطی که ما در آنیم تطبیق داشته باشد تا امکان قیاس مطلوب حاصل شود، وگرنه نتیجه، قیاس مع‌الفارغ خواهد شد. راه درافتادن با ستمگران و مستبدان تاریخ همیشه و در همه حال یکسان نیست. چنانکه شیوۀ مواجهۀ امام حسن، امام حسین و امام رضا علیهم السلام با گردنکشان زمانۀ خودشان یکسان نبوده است. صدور هر رأیی دربارۀ نحوۀ مواجهه با طاغوت هر زمانی، تنها با شناخت مجموعۀ شرایط تاریخی و همین طور امکانات موجود در هر برهه‌ای ممکن است. بنابراین نباید برای مصادره به مطلوب هر رویدادی و از میدان به در کردن حریف، بدون نظر به شرایط و مقتضیات تاریخی و امکانات موجود، بلافاصله به مثال تاریخی متوسل شد.

خارج از بحث: (چون من هم آدمم) من کارشناس تاریخ و سیاست نیستم و حداکثر یک نویسندۀ دون‌پایه‌ام. بنابراین این بند از نوشته را نباید چندان جدی گرفت. یعنی دارم بلندبلند فکر می‌کنم، نه اینکه به قطعیت رسیده باشم. بنابراین این بند فقط ارزش تبادل آرا دارد. و اما: شاید گاهی «مصلحت انقلاب» بر جنبه‌های دیگرش بچربد. مثلا شاید لازم باشد در برخورد با فتنه‌گران، مثل امیرالمؤمنین عمل کرد: ایشان بعد از خشکاندن ریشۀ فتنۀ جمل، سلسله‌جنبان فتنه را با اسکورت روانۀ مدینه کرد و اجازه داد تا زبیر میدان جنگ را ترک کند. و اگر نبود آن خشکه‌مقدسی که به خیال خودش شیرین‌کاری کرد و زبیر را غافلگیر کرد و کشت، شاید (شاید) این امکان وجود داشت که زبیر در عاقبت کارش تأمل کند و بعدها به اردوگاه امام برگردد. ما قبلا در تاریخ معاصرمان هم چنین نمونه‌هایی را شاهد بوده‌ایم: دو گروه شیعۀ امل و حزب‌الله زمانی با هم جنگیده‌اند و بینشان دریایی از خون وجود دارد، اما امروز بدون اینکه لزوما هیچ‌یک رسما از موضع خویش کوتاه آمده باشند، به دلیل رعایت مصلحت بزرگ‌‌تری که دفع فتنۀ فتنه‌گران منطقه‌ای باشد با هم اتفاق کرده‌اند و به خوبی و خوشی در کنار هم روزگار می‌گذرانند و باعث شده‌اند دشمنان منطقه‌ای اسلام و شیعه در لبنان و خارج آن زنجیر بجوند. مثال بزرگ‌ترش هم وحدت شیعه و سنی است که با همۀ سختی‌ها و هزینه‌هایی که دشمنان برای گسستنش به عمد بر جبهۀ مقاومت در منطقه تحمیل می‌کنند، بنا به حفظ مصلحت اسلام تبلیغ می‌شود، در حالی که هیچ یک از این دو طیف لزوما از اعتقادات خود دست برنداشته و نمی‌دارند.

من نمی‌فهمم چه اصراری است که عده‌ای از این جناح و آن جناح دور افتاده‌اند که هرطور شده نظام را وادار کنند به قول آن طرفی‌ها «سران فتنه» و به قول این طرفی‌ها «این سید مظلوم» را اعدام یا آزاد کنند. سر فتنه کسان دیگری بودند، نه این دو. کما اینکه سران فتنه در بیت آقای منتظری هم خود آیت‌الله نبود. آن زمان سران فتنه خودشان را پشت سر آیت‌الله پنهان کردند، در حالی که ابدا اعتقادی به آیت الله نداشتند و اگر امر اقتضا می‌کرد از او هم عبور می‌کردند. شرایط آیت‌الله سکوی پرش آنها را فراهم کرد، همین و بس. در ماجرای سال 88 هم (طبیعتا به نظر من) سران فتنه خودشان را پشت سر این دو نفر پنهان کردند و اگر امر اقتضا می‌کرد به راحتی از این دو عبور می‌کردند. این دو فریب سادگی بیش از حدشان را خوردند. و الان هم این بیم وجود دارد که فردای روزی که این دو نفر از حصر آزاد شوند توطئۀ پیچیده‌ای که دربارۀ رفیق حریری در لبنان به وقع پیوست دربارۀ این دو هم اتفاق بیفتد. کی قرار است حفاظت از آنها را به عهده بگیرد؟ سپاه؟ نیروی خصوصی حفاظتی؟ حریری تا مدتی قبل از مرگش با حزب‌الله اختلاف داشت و وقتی این اختلاف کم شد، حریری خاصیتش را چه برای عربستان و چه آمریکا و فرانسه از دست داد و بنابراین مرده‌اش بیش از زنده‌اش مهم شد، چون با پیراهن خونی این عثمان کارها می‌شد کرد که با خود عثمان نمی‌شد. تهمت این ترور را هم متوجه حزب‌الله کردند. می‌دانم که کمی تخیلی و فانتزی به نظر می‌رسد، ولی ابدا نباید این احتمال را از نظر دور داشت. گرچه کاش قدری از تنگ‌نظری‌ها کاسته می‌شد و متناسب شأن بزرگان با این دو و دیگرانی که مخالف برخی رفتارهای نظامند برخورد می‌شد و خود نظام حاشیۀ امنیتی‌ای برای این دو و دیگر مخالفان نظری‌اش فراهم می‌کرد که بتوانند حرفشان را با مخاطبانشان بزنند، که مقتضای بزرگی و ابرقدرتی این است. به همۀ اینها اضافه کنیم این را که فتنه‌گران اصلی کسان دیگری بودند که دورۀ زندانشان را گذراندند یا می‌گذرانند و به آغوش خانواده‌هایشان بازگشتند و برمی‌گردند و کسی ککش هم نمی‌گزد که باز چه سوداهایی در سر دارند. بهرحال مصلحت اسلام و انقلاب شاید اقتضائاتی داشته باشد.

نظرات (۱)

سلام. خسته نباشید
از وقتی این نوشته رو نوشتید، این بندش که میگه
«اینکه گاهی برای از میدان به در کردن حریف سیاسی، به مثال‌های تاریخی متوسل شویم هم خوب است، ولی به شرطی که آن مثال از همه جهت با شرایطی که ما در آنیم تطبیق داشته باشد تا امکان قیاس مطلوب حاصل شود، وگرنه نتیجه، قیاس مع‌الفارغ خواهد شد. راه درافتادن با ستمگران و مستبدان تاریخ همیشه و در همه حال یکسان نیست. چنانکه شیوۀ مواجهۀ امام حسن، امام حسین و امام رضا علیهم السلام با گردنکشان زمانۀ خودشان یکسان نبوده است. صدور هر رأیی دربارۀ نحوۀ مواجهه با طاغوت هر زمانی، تنها با شناخت مجموعۀ شرایط تاریخی و همین طور امکانات موجود در هر برهه‌ای ممکن است. بنابراین نباید برای مصادره به مطلوب هر رویدادی و از میدان به در کردن حریف، بدون نظر به شرایط و مقتضیات تاریخی و امکانات موجود، بلافاصله به مثال تاریخی متوسل شد.»
عجیب فکر من رو مشغول کرده. هی میخواستم بپرسم گفتم شاید به جواب برسم خودم.
اگر اینطور باشه که شما فرمودید، کلا نمیشه به تاریخ و عملکرد گذشته رجوع کرد چرا که هیچ وقت شرایط دوبار شبیه به هم نمیشن. و از این دست جمله ها که هر کس تو زندگی یه عاشورایی داره هم کاربردی ندارن چون نحوه رفتار امام حسین بسته به شرایط اون بوده! ما که صرفا نباید خودمون رو به سختی بندازیم یا از چیزی که داریم بگذریم.

ممنون میشم توضیحی بدید در این باره.
متشکر
پاسخ:
سلام.

آدم عامی، شاید تفاوت بین شعر سپید خوب و بد را درنیابد. آدم عامی تر، شاید تفاوت شعر سپید را با صفحه ای از دفتر مشق کودکی که بخش هایی از آن را با پاک کن پاک کرده اند هم درنیابد. چنانکه تفاوت نقاشی های سبک کوبیسم را هم با نقاشی های کودک کلاس دوم دبستان نمی فهمد. و طبعا تفاوت شعر و نظم را هم درک نمی کند و این دو را یکسان می پندارد. چنین آدمی باید به کارشناس مراجعه کند. یعنی بهتر است به جای قضاوت کردن و نظر دادن درباره شعر خوب و بد، یا شعر سپید، یا نقاشی های پیکاسو، تقلید کند، یعنی به آرای اهل فن مراجعه کند.
درباره قضاوت های تاریخی هم همین طور است. هر کسی که دو تا واقعه تاریخی خواند، صلاحیت قضاوت و اظهار نظر پیدا نمی کند. درباره اهل بیت موضوع حساس تر هم می شود. یعنی باید تاریخ زندگی ١٤ معصوم را ابتدا یک بار خواند و در این خوانش، تفاوت سیره ها را با نظر اعتبار نگریست تا امکان قضاوت تاریخی فراهم شود. وگرنه قضاوت ناممکن یا سخت خواهد شد.
اشتباه رایج این است که مقلدان در این مورد پا در کفش مجتهدان می کنند. هر طلبه حوزه یا حتى آیت اللهی حق قضاوت تاریخی درباره مسائل مستحدثه را ندارد، چنانچه هر روشنفکری که چهارتا کتاب خواند هم. عده افرادی که در حوزه تاریخ خوانده یا می خوانند کم است، چنانکه عده کسانی که تفسیر قرآن می خوانند هم کم است. بنابراین بسا آیت الله هایی که در فقه مجتهدند و در تفسیر یک طلبه ساده. در تاریخ هم همین طور است. بنابراین راه سخت ترش آن است که یک دور تاریخ و سیره اهل بیت را از هر دو منبع، هم منابع تاریخی نظیر کامل و طبری و یعقوبی و فتوح و ... و هم منابع روایی مثل امالی و ... خواند و بعد اظهار نظر کرد. و راه راحت ترش اینکه از بین اقوال مختلف، به اقوال خبرگان در تاریخ مثل سید معروف حسینی، سیدجعفر مرتضى و سیدجعفر شهیدی و امثالهم استناد کرد. من راه دیگری بلد نیستم و ترجیح میدهم در مورد دیگران راه احتیاط پیش بگیرم و سر حرفها و قضاوتهاشان قسم نخورم. گمانم این است که این به تقوى نزدیکتر باشد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی