هرج و مرج

وبلاگ شخصی محمدرضا ابوالحسنی

هرج و مرج

وبلاگ شخصی محمدرضا ابوالحسنی

کپی کردن مطالب وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است.

بایگانی
آخرین نظرات

باسمه تعالی

 

این روزها «موضع‌گیری» دربارۀ افراد و جریان‌های سیاسی و غیرسیاسی مد شده. از این جهت بی‌مناسبت ندیدم یکی دو چیزی که در این باره می‌دانم را بنویسم. از نکاتی شروع می‌کنم که باید در تحلیل گفتمان مد نظر قرار داد:

مادۀ اساسی مورد استفادۀ هر تحلیل‌گری در تحلیل گفتمان هر فرد، سخنان اوست. تحلیل رفتار هر کس معمولا به درد تحلیل شخصیت او می‌خورد و تحلیل شخصیت غالبا دردی را دوا نمی‌کند. ای بسا که رفتار شخصی ناشایست باشد، اما سخنانش درست و قابل تأمل. هرچند از منظر اخلاقی، درست این است که هر شخص لااقل به گفته‌های خودش عمل کند. اما نمی‌توان امر به معروف اشخاص را به صرف اینکه خودشان عامل به آن نیستند دور انداخت و نادیده گرفت. نکاتی که برای تحلیل گفته‌های یک شخصیت مورد استفاده قرار می‌گیرند اینهاست:

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۹:۱۴
محمدرضا ابوالحسنی

باسمه تعالی

 

بخش سوم:

اما با رحلت امام اتفاق بسیار مهم دیگری هم افتاد: این که علیرغم ادامة سنت تقلید و اجتهاد دینی، بعد از سال‌ها، بار تکلیف مردمان بر گردة عقل و اختیارشان بار شد: «امام رفت تا بار تکلیف ما بر گردة عقل و اختیارمان بار شود و همان‌سان که سنت لایتغیر خلقت بوده است چرخة بلیات ما را نیز به میدان کشد و آبدیده شویم و این آیت ربانی درست در آید که: و لنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم و الصابرین».[1]

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۸
محمدرضا ابوالحسنی

باسمه تعالی

 

چند اختلاف اساسی بین امام و اعضای دولت موقت و دیگرانی که مثل انها فکر می‌کردند و می‌کنند وجود داشت:

در نظر امام و با منطق ایشان، هرکس به مجرد عمل به تکلیفش، ولو این ادای تکلیف به نتیجة مورد انتظارش مؤدی نشود، پیروز است. منطق امام ریشه در چند اصل اساسی داشت که همگی برگرفته از قرآن و روایات و سنت نبوی و ائمة اطهار بود: اصل «و من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب». اصل «و من یتوکل علی الله فهو حسبه»، منطق «ان تنصروالله ینصرکم» و به تبع آن «ان ینصرکم‌الله فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن ذالذی ینصرکم من بعده». و بالاخره اعتقاد امام به اینکه در مسیر این ادای تکلیف، هرچه از دوست رسد نیکوست؛ «قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین؟»

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۹
محمدرضا ابوالحسنی

من شاعر نیستم، اما اگر هم بودم بعید می دانم می توانستم در پیشواز آن ١٧٥ جوانمرد، شعری مثل این غزل سعید بیابانکی بگویم:
 

میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بی آشیان در آوردیم

وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره ی نیمه جان در آوردیم

چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان در آوردیم

لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرما پزان در آوردیم

به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان در آوردیم

به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم

چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
زخاک تیره ولی استخوان در آوردیم

شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم - نان  در آوردیم -

برای این که بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان در آوردیم *

به بازی اش نگرفتند و ما چه بازی ها
برای این سر بی خانمان در آوردیم

و آب های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم

۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۳
محمدرضا ابوالحسنی

باسمه تعالی

 

همین زمان گروه دیگری که «امام خمینی» را رهبر انقلاب می‌دانست گرچه گاهی کارهای غیراخلاقی هم می‌کرد و حتی از اینکه حریف سیاسی‌اش را، ولو با طرد و ردع فیزیکی (بله، باور کنید: رسما با کتک و فحش) از سر راه بردارد ابایی نداشت،[1] اما این‌همه را به خیال خودش از سر تکلیف می‌کرد و گمان داشت به این وسیله‌ به تکلیف انقلابی‌اش عمل کرده است.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۶
محمدرضا ابوالحسنی