طوفان صحرا؛ روابط عربستان سعودی و آمریکا؛ قسمت دوم
و دولت اوباما بیشتر و بیشتر میشد. سعودیها دلایل واقعیی برای نگرانی از شیوۀ ادارۀ تعامل دولت اوباما با مسائل داشتند. از نظر آنها دولت اوباما دربارۀ خطرات «بهار عربی» و سرانجامش اشتباه میکرد و در برخورد با وقایع، منافع و مصالح آنها را در نظر نمیگرفت. برای سعودیها تصور این موضوع هم که سرنوشت پادشاه بحرین و آل خلیفه شبیه سرنوشت مبارک باشد غیرممکن است، چراکه بروز هر تغییر سیاسی احتمالی در بحرین، خسارتی برای عربستان در برابر ایران خواهد بود. این جدای از پیامدهای مستقیم چنین رویدادی بر سکان شیعۀ منطقۀ شرق عربستان است که در صورت پیروزی انتفاضۀ بحرین، بر آل سعود خواهند شورید.
شکاف میان ریاض و دولت اوباما بیشتر و بیشتر میشد. سعودیها دلایل واقعیی برای نگرانی از شیوۀ ادارۀ تعامل دولت اوباما با مسائل داشتند. از نظر آنها دولت اوباما دربارۀ خطرات «بهار عربی» و سرانجامش اشتباه میکرد و در برخورد با وقایع، منافع و مصالح آنها را در نظر نمیگرفت. برای سعودیها تصور این موضوع هم که سرنوشت پادشاه بحرین و آل خلیفه شبیه سرنوشت مبارک باشد غیرممکن است، چراکه بروز هر تغییر سیاسی احتمالی در بحرین، خسارتی برای عربستان در برابر ایران خواهد بود. این جدای از پیامدهای مستقیم چنین رویدادی بر سکان شیعۀ منطقۀ شرق عربستان است که در صورت پیروزی انتفاضۀ بحرین، بر آل سعود خواهند شورید.
بنا بر آنچه گفته شد، رهبری عربستان انتقادات آمریکا را نمیپذیرد و آنچه را که آمریکا از آن ـ ولو نهچندان صریح ـ سرکوب تظاهراتهای مسالمتآمیز اکثریت شیعۀ بحرین از سوی حاکمیت مورد حمایت عربستان سعودی تعبیر میکند، برنمیتابد. احساس سرخوردگی و شکست سعودیها وقتی بیشتر میشود که مواضع دولت اوباما را میبینند و آن را دلیل دیگری بر عدم اعتنای آمریکا به ویژگی بحرین برای عربستان مییابند؛ بحرینی که از طریق پل ملک فهد که 25 کیلومتر بیشتر طول ندارد در تیررس منطقۀ شرقی عربستان است.
در این اثنا، مرحلۀ بعد از سرنگونی مبارک در مصر نه تنها هیچ تفاهمی میان عربستان و آمریکا در بر نداشت، که بالعکس، دو طرف خود را در موقعیتی کاملا متضاد نسبت به هم یافتند. تا جایی که گروه «مطالعات اطلاعاتی استراتفورد» اختلاف میان دو کشور در مورد بحران مصر را نشاندهندۀ انصراف عربستان از سیاستهای آمریکا و خروج بزرگش از این جهتگیری تاریخی ارزیابی کرد. ریاض از پشتیبانی دولت اوباما از حکومت «اخوان المسلمین» بعد از سقوط مبارک غافلگیر شد و آن را اشتباهی بزرگ قلمداد کرد، با این تلقی که به دست گرفتن حاکمیت مصر از سوی اخوان المسلمین خطری برای نظام سعودی به شمار میرود؛ چرا که از یک سو نیروهای اصولگرایی در عربستان وجود دارند که مؤید اخوانالمسلمین هستند و از طرف دیگر حاکمیت اخوان در مصر به دلیل تفسیر متفاوتی که از اسلام ارائه میکند نوعی گردنکشی در برابر عربستان به حساب میآید. تا جایی که دنیس راس، مسئول سابق در شورای امنیت ملی آمریکا معتقد است: «عربستان در منطقه دو دشمن اصلی پیش روی خود دارد: اخوانالمسلمین و ایران!»
بنابراین چندان عجیب نیست که ریاض و همپیمانان خلیجیاش با تمام توان به حمایت از دولت موقت مصر برخیزند و درست زمانی که واشنگتن مانورهای نظامی مشترکش با قاهره را به دلیل ساقط کردن مرسی لغو کرده و کمکهای نظامیاش به مصر که بالغ بر 1.3 میلیارد دلار بود را تعلیق نموده، میلیاردها دلار کمک روانۀ مصر کنند. کمکی که میزان آن از 12 برابر کمکهایی که قرار بود آمریکا به مصر بکند هم بیشتر است.
از میان کشورهای مشمول «بهار عربی» در مشرق، این تنها سوریه بود که اعتراضهای مسالمتآمیزش با استقبال و تشویق ریاض روبهرو شد؛ برخلاف فتواهای علمای سعودی که اساسا هرگونه تظاهراتی را حرام اعلام کرده بودند و این موضوع را به شکل گستردهای از طریق رسانههای عربستان تبلیغ و ترویج میکردند. [تا پیش از بحران سوریه] هدف از این فتاوا مشروعیتزدایی از حرکتهای مردمیی بود که داخل عربستان و خارج آن، در بحرین و یمن و مصر و تونس به راه افتاده بود، با این بهانه که این تظاهراتها باعث هرجومرج و در نتیجه تخریب اموال عمومی و خصوصی است! اما با تغییر اعتراضهای مسالمتآمیز سوریه به شورش نظامی، پادشاهی عربستان در رأس کشورهایی قرار گرفت که از این گزینه حمایت کرد و علنا داعیهدار سرنگونی نظام اسد از طریق روشهای نظامی شد.
پی بردن به رمز و راز هیجان سعودیها برای تلاش همهجانبه علیه نظام سوریه چندان دشوار نیست. رهبری عربستان در آنچه در سوریه روی میداد فرصتی تاریخی یافته بود تا شکستهای پیاپی خود در دهۀ گذشته را جبران کند. بخصوص آنچه را شکست استراتژیکش در عراق به نفع ایران قلمداد میکرد. عربستان معتقد بود تغییر نظام سوریه، معادلۀ منطقه را تغییر خواهد داد و به این ترتیب ایران نقطۀ تمرکزی مهم در منطقه را که بر ارتباطش با حزبالله لبنان و حرکتهای مقاومت فلسطین مؤثر است از دست خواهد داد. مهمتر از همۀ اینها در محاسبات سعودیها این نکته بود که آنها گمان میکردند نه تنها در مقابله با نظام اسد در منطقه تنها نخواهند بود، بلکه بسیاری از کشورهای منطقه و همینطور غرب و پیشاپیش همه ایالات متحدۀ آمریکا در کنارشان خواهند ایستاد. این جدا از این نکته بود که صفآرایی عربستان در مواجههای اینچنین موجب تحریک تعصب جماعتی مهم در داخل عربستان و ایستادنشان در کنار خانوادۀ پادشاهی تحت شعارهای طایفهای نظیر «پشتیبانی از اکثریت سنی در سوریه علیه حاکمیت اقلیت علویمذهب» میشد. تا آنجا که شیخ صالح لحیدان، رئیس سابق مجلس عالی قضایی و مشاور فعلی دیوان پادشاهی عربستان، در ابتدای تحرکات سوریه ـ اگر نگوییم فتوا داد ـ تصریح کرد کشتن یک سوم ملت سوریه (نزدیک به هشت میلیون نفر) برای نجات دو سوم باقیمانده جایز است!
رهبری عربستان در تهدید رئیس جمهور اوباما علیه نظام اسد در مسألۀ حملۀ شیمیایی حومۀ دمشق در آگوست گذشته فرصت مناسبی یافت تا از دخالت مستقیم نظامی آمریکا برای ساقط کردن نظام اسد بهره ببرد و راستش، به افقی که رئیس جمهور اوباما به آن چشم داشت امید فراوان بسته بود. اما هموزن همین امیدها و آمال، برایش سرخوردگی و تلخی به بار آمد وقتی دید آمریکا و روسیه بر توافقی پای فشردند که با آن نظام سوریه متعهد شد تجهیزات شیمیاییاش را به طور کامل نابود کند. اینجا عربستان از هر دو سو ضرر کرد: توافق شیمیایی فقط حلقۀ نجات نظام سوریه از حملۀ آمریکا نشد، بلکه از سوریهای که تا مرحلۀ قبلی درگیریها عرصه بر آن تنگ شده بود، شریکی بینالمللی ساخت که حالا دیگر به عنوان طرفی محلی، بر اجرای توافق نظارت داشت. همان سوریهای که از جانب گروهی از کشورهای غربی و منطقهای مثل بچهای سرراهی طرد شده بود. همانها که کنار رفتن اسد از حکومت را شرط اول شروع حل بحران سوریه مطرح میکردند.
با اعلام توافق گروه 1+5 با ایران بر سر برنامۀ هستهای این کشور در ژنو در بیست و چهارم نوامبر 2013، ناکامی و سرشکستگی عربستان در قبال دولت اوباما به اوج رسید. بحث صرفا بر سر امضای توافق نبود، بلکه شیوۀ اجرایش هم مطرح بود: توافقی که در آن تمام مقدمات کار به شکلی کاملا محرمانه، آن هم طی یک مسیر مذاکرۀ ضمنی که نمایندگان آمریکا و ایران را از طریق رفتوآمدهای متعددشان در طول نزدیک به هشت ماه پیش از امضای توافق گرد هم آورده بود. چیزی که باعث خشم عربستان میشد و تلخکامیاش را بیشتر میکرد این بود که احساس زنی را داشت که به او خیانت شده. چرا که پروسۀ مذاکرات محرمانۀ ایران و آمریکا پشت سر آنها صورت گرفته بود. بدتر از آن اینکه این مذاکرات بیخ گوش آنها، یعنی دقیقا در عمان جریان داشت؛ کشوری که یکی از اعضای مؤسس شورای همکاری خلیح [فارس] شناخته میشد. آن وقت نه همپیمان آمریکایی و نه شریک خلیجی هیچ کدام به خودش زحمت نداده بود تا سعودیها را از آنچه در جریان این مذاکرات میگذشت آگاه کند و با آنها همان رفتاری شده بود که با سایر کشورها.
پایان قسمت دوم.